بارون میومد

ساخت وبلاگ

لبخند زد و دستامو گرفت اما توی خواب
فردا نشده بیدار شدم بیدار و خراب
عکسش روی میز باز از توی قاب بیرون اومدو
دستامو گرفت باهم دوباره رفتیم توی قاب
ترسیدم اگه بیدار بشم خوابم بپره
گفتم نکنه اصلا” روی میز خوابم نبره
تنها روی تخت تنها توی خواب با اون توی قاب
چشماشو که بست قاب از روی میز افتاد و شکست..

بارون میومد پس داد زدم من پشت درم
خمیازه ی باد آهسته گذشت از پشت سرم
در وا نشده بیدار شدم بارون میومد
گفتم نکنه فردا شده و من بی خبرم..
بارون میومد پس داد زدم کی پشت دره
بیدار شدی گفتی نکنه خوابم نبره
سیل از توی قاب اومد تو اتاق در وا شده بود
ما غرق شدیم از بس که اتاق دریا شده بود..

حالا یه نفر این خواب منو تعبیر کنه
تا ساعتای بی خوابی من تغییر کنه..

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۸ ساعت 14:22 توسط  | 
خواهش میکنم بنویس...
ما را در سایت خواهش میکنم بنویس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nasoor بازدید : 47 تاريخ : شنبه 14 فروردين 1400 ساعت: 18:01